شکافته شدن. ترکیدن. پاره شدن. دریدن. مجروح شدن. زخم خوردن. بریده شدن و شکافتن عضوی از بدن یا جامه و جز آن: چاکها از دم نسیم خورم تارهای کفیده را مانم. مسیح کاشی (از آنندراج)
شکافته شدن. ترکیدن. پاره شدن. دریدن. مجروح شدن. زخم خوردن. بریده شدن و شکافتن عضوی از بدن یا جامه و جز آن: چاکها از دم نسیم خورم تارهای کفیده را مانم. مسیح کاشی (از آنندراج)
کنایه از رنج و سختی بردن، غصه خوردن، برای مثال لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می خوری (سلمان ساوجی - لغت نامه - مار خوردن)
کنایه از رنج و سختی بردن، غصه خوردن، برای مِثال لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می خوری (سلمان ساوجی - لغت نامه - مار خوردن)
خوردن خاک. کنایه از توجه بدنیا کردن و بامور پست نظر انداختن است، خوردن خاک چیزی را، کنایه از نابود شدن آن چیز است بوسیلۀ خاک. از بین رفتن: بسی بر نیاید که خاکش خورد دگر باره بادش بعالم برد. سعدی (بوستان)
خوردن خاک. کنایه از توجه بدنیا کردن و بامور پست نظر انداختن است، خوردن خاک چیزی را، کنایه از نابود شدن آن چیز است بوسیلۀ خاک. از بین رفتن: بسی بر نیاید که خاکش خورد دگر باره بادش بعالم برد. سعدی (بوستان)
غذا خوردن، یا با هم نمک خوردن، با هم غذاخوردن: رفیقی داشتم که سالها با هم سفر کرده بودیم و نمک خورده و بیکران حقوق صحبت ثابت شده... یا نمک خوردن و نمکدان شکستن، ناسپاسی کردن به ولی نعمت و صاحب نمک و پرورنده خود خیانت کردن
غذا خوردن، یا با هم نمک خوردن، با هم غذاخوردن: رفیقی داشتم که سالها با هم سفر کرده بودیم و نمک خورده و بیکران حقوق صحبت ثابت شده... یا نمک خوردن و نمکدان شکستن، ناسپاسی کردن به ولی نعمت و صاحب نمک و پرورنده خود خیانت کردن